میگه برای پیشرفت و تبدیل شدن به یه ادم موفق 

باید بتونی از خیلی چیزا بگذری،

حتی از خانوادت.

اتفاقا این حرفش بجا و بموقع بود.

چون همش تو فکر این افتاده بودم چطوری با نبودشون ،

با تنهاییام، حمایت هایی که دیگه نیست،اون همه بعد مسافتی،

ندیدنشون و خیلی چیزای دیگه کنار بیام!

اما بعد به این فکر کردم که اگه اون چیزی که میخوام رو بدست بیارم، به نفع هممونه!

سال اینده اینموقع من اونجا هستم .میدونم :)

کاف میگه مطمئنه که میتونم :)

 


شش ماهی میشد که ندیده بودمش

حتی خبری هم ازش نداشتم!

فقط تو حرف های مامان اینا ، گاهی اسمی ازش میشنیدم.

نمیدونم گفته بودم حس ششمم قویه یا نه؟

خیلی وقت بود بهش فکر نکرده بودم،

اما تو این چند روزی که گذشت ، هی ناخودآگاه یادش میفتادم!

تا اینکه امشب سرزده اومد.

اما دیگه نه من اون ادم قبل بودم، 

و نه اون!

چند ثانیه نگاهش ثابت موند روم.

حس کردم رفت تو فکر و.

نگاهش رنگ دلتنگی گرفت!

شاید هم من اشتباه میکنم.الله اعلم!

خدا کنه من اشتباه کرده باشم.

 


هر وقت عصبی میشم و خشمم فوران میکنه، اشتهام صد برابر میشه! ولی هر وقت از استرس رو به موت میشم، هیچی از گلوم‌ پایین نمیره! حالا تصورشو بکن جفتشون همزمان به من هجوم بیارن!!همش دلم میخواد برم خوراکی بخورم ولی تا میرم یه چیزی بردارم، حالم به هم میخوره و اشتهام کور میشه :/ خدا هیچ بنی بشری رو بلاتکلیف نکنه ! کاش یه اکسیر پیدا میشد ، بریزم تو حلق این که مواقع لزوم دهنشو ببنده و بیشتر از این گند نزنه .
پیام تاییدیه برام اومده. و ادرس و تاریخ و شرایط رو اعلام کردن بهم ! دارم از استرس تبخیر میشم.با اینکه میدونستم یه روزی باید با این قضیه رو به رو بشم ولی بازم نمیتونم اروم باشم. همه ی اون احساسات منفی رو که سعی کرده بودم ، کنار بذارم یهو هجوم اوردن بهم. از یه طرف دلم نمیخواد جور شه و عزا گرفتم ولی از طرف دیگه هم دلم پر میکشه و خوشحالم :/ اصلا ، لعنت به من و افکارم! خدایا چشم امیدم فقط تویی و بس :) دست خالی و شرمنده منو بر نگردون .
خیلی دلم میخواد که بتونم ادم صبوری باشم و با کوچکترین مساله ای ، سریع از کوره در نرم. اما درست همون لحظه که باید صبر به خرج بدم ، گند میزنم به همه چیز. خوشبختانه یا متأسفانه، ذهنم تو پیدا کردن راه های جدید و سلوشن های جایگزین بیش از حد فعاله و بیشتر وقتا همینم باعث شده بتونم از پس خیلی از مسائل بربیام و تصمیمات اشتباهمو جبران کنم! اما من اینو نمیخوام.میخوام که خوددار تر باشم و اونقدر روحیه ام رو قوی کنم که نذارم هر چیز کوچکی روم تاثیر بذاره! من باید
چه رقابتیه !!!!! هاوس آو درگن از اونور تریلر میده، لوتر از این ور. البته خوبه اینجوری رقابت باشه مجبور میشن هی کیفیت رو ببرن بالاتر جوهر موسیقی متن house of the dragon خشک نشده، یه تیکه از موسیقی متن سریال lord of the rings باید بیااااااد اونم با تم گالادریل ???? چه میکنن اینا اصلا یکی از یکی بهتر ببین با روح و روان من چطور بازی میکننا :| ولی یه چیزی هاوس آو درگن داره که لوتر نداره ! اونم اینکه این رامین شیطون بلا از بیس و پایه اهنگ های گات برای این
این هفته انگار هفته من نبود :( آنفلوآنزا گرفتم خیلی شدید و مزخرف طوریکه هنوز صدام گرفته و خودم از شنیدم صدام بدم میاد :| انگشت اشارم هم بدجور و عمیق برید طوریکه خودم از دیدنش از بشدت ضعف کردم و با آب قند سر حال شدم ولی شانس اوردم به بخیه نرسید. دیگه سومیش رو خدا بخیر کنه .
احساس میکنم این ماه، یکی از پربارترین ماه های سال ۱۴۰۱ بود برام. چون که : ۱. تو برنامم بود ۴ تا کتاب رو بخونم که موفق شدم ۵ تا رو بخونم(بخشنده ستارگان، چهار میثاق، قصرآبی، جایی که خرچنگ‌ها آواز میخوانند، بولت ژورنال). چهار میثاق و جایی که خرچنگ‌ها آواز میخوانند بشدت پیشنهاد میشه :) ۲. درست وقتی که از همه چی قطع امید کرده بودم، باهام تماس گرفتن که مرحله دوم مصاحبه رو قبول شدم. ۳. سفر رفتم که بعد از کلی دویدن و تحمل جو سمی اون بخش مذکور، کلی چسبید.
به نام خدا : خسته شدم ! بله واقعا خسته شدم . این تابستون برنامم خیلی فشردست. مجموعه‌ای از کار، درس و دیگر هیچ ! تفریحم شده اهنگ گوش دادن، کتاب خوندن و گاهی کردن، تازه اونم اگه برسم برم بازار . وگرنه عملا با این برنامه کاری فشرده هیچ راه گریزی نیست حتی برای یک سفر . خیلی سخته برام که سرکلاس جدی و سختگیر باشم. اینکه دلم نمیاد به کنار، ولی اینکه احساس میکنم اونقدر به مرور زمان این مطالب پیش افتاده براشون تکرار میشه که بالاخره ملکه ذهنشون میشه باعث
کاش بشه هیچوقت باهاش چشم تو چشم نشم دیگه ! هربار دیدنش حالم رو به هم میریزه . رفته دنبال زندگیش . راهش رو انتخاب کرده ولی با رفتنش احساس میکنم قلبم مثل به حفره توخالی شده. انگار با رفتنش، اون بخش از احساساتم مرد ! گاهی هم با خودم میگم، شاید بهتر شد که نشد! زیادی شبیه هم بودیم.من نمیتونستم اونقدر فداکار باشم .اونقدر صبور. شاید هم بقول شادمهر، یه وقتایی نتونستن برای هر دومون خوبه ! قبول کردم، رفتنت رو ولی نمیدونم چرا هنوزم به یاد تو می‌افتم؟!
این صدا و لحن خوندن روزبه بمانی و حمید عسکری تو خونم رسوخ میکنن لامصبا! بقول "لی‌لی" صدایش را روی دلم احساس میکنم. صدا باید همان جا در گوش متوقف شود اما گاهی اوقات، خیلی بندرت، صدایی از گوش من نفوذ میکند و در تمام بدنم طنین می‌اندازد. صدای او یکی از ان صدا هاست. عمیق، مطمئن و تا حدی نرم! هر چند بنظرم اهنگ های قدیمی حمید عسکری قوی‌تر بودن.به لحاظ محتوا! ولی روزبه بمانی ، متن اهنگ هاش هم طوریه که انگار داره از اون اعماق تاریک دلت حرف میزنه :) " چنان مردم

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خبرگزاری حیات پاک سرباز ایرانی بیا برا خرید خرید نمونه سوالات تمام مقاطع ابتدایی راهنمایی دبیرستان متوسط اطلاعات درباره دستگاه تصفیه آب تو بهترین خرید رو از ما داشته باش فروشگاه ایمیل و درگاه ایمیل بیداری اندیشه کشکول علمی سهراب تخفیف